سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بر دلت جامه پرهیزگاری بپوشان تا به دانش برسی . [از سفارشهای خضر به موسی علیه السلام]
 
جمعه 102 فروردین 11 , ساعت 2:27 صبح

اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِی فِیهِ نَصِیباً مِنْ رَحْمَتِکَ الْوَاسِعَةِ وَ اهْدِنِی فِیهِ لِبَرَاهِینِکَ السَّاطِعَةِ

 اى خدا مرا نصیبى از رحمت واسعه خود عطا فرما و به ادله روشن خود هدایت فرما

وَ خُذْ بِنَاصِیَتِی إِلَى مَرْضَاتِکَ الْجَامِعَةِ بِمَحَبَّتِکَ یَا أَمَلَ الْمُشْتَاقِینَ‏

و پیشانى مرا بگیر و بسوى رضا و خشنودى که جامع (هر نعمت) است سوق ده به حق دوستى و محبتت اى آرزوى مشتاقان.

 

 

شرح دعای روز نهم ماه مبارک رمضان| آیت الله مجتهدی رحمة الله علیه

اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِی فِیهِ نَصِیباً مِنْ رَحْمَتِکَ الْوَاسِعَةِ وَ اهْدِنِی فِیهِ لِبَرَاهِینِکَ السَّاطِعَةِ وَ خُذْ بِنَاصِیَتِی إِلَی مَرْضَاتِکَ الْجَامِعَةِ بِمَحَبَّتِکَ یَا أَمَلَ الْمُشْتَاقِین [1] اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِی فِیهِ نَصِیباً مِنْ رَحْمَتِکَ الْوَاسِعَةِ

 

ترحم بر زیر دستان سبب رحمت واسعه خدا

خدایا از رحمت واسعه خودت نصیب من کن؛ اگر می خواهیم رحمت واسعه الهی شامل حال ما شود باید بر زیر دستانمان رحم کنیم، قدیم معروف بود و می گفتند «اِرْحَم تُرْحَم» یعنی رحم کن تا مورد رحم قرار بگیری. [2]

 

«توجه به رفتارها»

در قدیم که گدا ها برای گدایی به مسجد می آمدند؛ این عبارت «اِرْحَمْ ترحم» را می خواندند هر چند آیه را اشتباه می گفتند؛ و یا اینکه با ذکر یا «قمر بنی هاشم» گدایی می کردند؛ گاهی روضه می خواندند و آدم گریه  هم می کرد؛ اما گدا های حالا دیگر یا قمر بنی هاشم نمی گویند ؛ تازه گی ها با ساز و دهل گدایی می کنند؛ سوار اتوبوس می شوند و با دایره و تنبک گدایی می کنند؛ این امور برای جمهوری اسلامی زشت است و دولت باید نسبت به این مسائل اقدام کند؛ و این از وظائف دولت جمهوری اسلامی است که جلوی این امور را بگیرد.

پس اگر می خواهیم رحمت الهی شامل حال ما بشود و خداوند تبارک و تعالی بر ما رحم کند ما هم باید به دیگران رحم کنیم؛ اگر وضع مالی خوبی داری؛ به مستمندان کمک کن ، از آنان دستگیری کن تا خدا هم بر شما رحم کند ؛ در شرایط فعلی کسانی که توانایی دارند باید به نیازمندان کمک کنند، باید تلاش کنند که دخترانی را که نیاز به جهیزیه دارند و یا شرایط ازدواج جوانان را فراهم کنند به این وسیله جرم و مشکلات اجتماعی کمتر می شود آن وقت دیگر نگران زلزله و سیل و… این امور نباش ! چون رحمت خدا شامل حال تو شده است.

 

نجات از مرگ؛ نتیجه ترحم به یک حیوان

این حکایت را یک بار در تلویزیون نیز گفتم؛ شخصی بود که با دوستانش برای تفریح به بیرون شهر رفته بودند؛ در آن بیابان چشمش به سگی می افتد که با توله هایش گرسنه در گوشه ای نشسته اند وقتی این منظره را دید آن غذایی که با خودش آورده بود لقمه لقمه کرد و تمام آن را به این سگ و توله هایش داد و بر این حیوان ها رحم کرد، این شخص خیّر دو زن هم داشت یکی در دروازه شرقی شهر و یکی هم در دروازه غربی شهر، آن شب قرار بود به خانه یکی از آنها برود ؛ زن این شخص چون فهمیده بود که این آقا برای او هوو آورده است، تصمیم گرفته بود که او را با زهر مسموم کند و بکشد؛ به برکت این کار خیر؛ خدا مسیر او را عوض کرد و به منزل زن دیگرش رفت ؛آن  شب امام سجاد علیه السلام را درخواب دید و حضرت به او فرمودند: بخاطر رحمی که به این حیوانات نمودی خدا بلا را از تو دور کرد و قرار بود همسر اولت تو را با زهر از بین ببرد و محل زهر هم فلان جاست. وقتی به محل رفتند دیدند ظرف زهر همان جایی است که حضرت در خواب به او گفته بود و زن هم اعتراف کرد و مرد به زن گفت؛ داستان اینگونه بوده و حضرت من را مخیر کرده است که با تو زندگی کنم و یا طلاقت بدهم و تو هر کدام را دوست داری اختیار کن ؛ که بعد از جریان زن هم از خجالت از منزل مرد بیرون رفت و طلاق گرفت.

وَ اهْدِنِی فِیهِ لِبَرَاهِینِکَ السَّاطِعَةِ

خدایا من را هدایت کن به ادله روشن خودت؛ انسان اگر به براهین و ادله روشن الهی توجه کند خداشناس می شود؛ با خواندن کتاب توحید مفضّل؛ با عبرت آموزی از سرنوشت دیگران و … می شود راه راست را پیدا کرد، اینها همه دلایل روشنی هستند که ما را به سوی خدا هدایت می کنند.

وَ خُذْ بِنَاصِیَتِی إِلَی مَرْضَاتِکَ الْجَامِعَةِ

خدایا پیشانی مرا بگیر و به طرف رضایت خودت ببر و از من راضی شو؛ رضایت جامع، یعنی صد در صد از من راضی شو ، برای تحصیل رضایت جامعه الهی باید مالم حلال باشد؛ اگر غیبت  کسی را کرده ام، حلالیت بطلبم؛ همه کار هایم را اصلاح کنم تا این دعا در حق من مستجاب بشود؛ و تا مردم را از خودت راضی نکنی خدا از تو راضی نمی شود حتی اگر زن و فرزند تو راضی نباشند.

بِمَحَبَّتِکَ یَا أَمَلَ الْمُشْتَاقِین

خدایا این دعا ها را در حق من مستجاب کن به حق دوستی و محبت خودت  ای آرزوی مشتاقان

محبت و دوستی بر اساس محبت خدا است، که 99 درجه آن ویژه محبت خدا به بندگان است و یک درجه آن مربوط به محبت دیگران است، به گونه ای که محبت انسان به اولاد یک بخش از محبت است، و به این امر توجه داشته باشیم که محبت خدا بسیار بالاتر و عمیق تر است از محبت پدر به فرزند.

پی نوشت:

[1]-   بحارالأنوار ج : 95 ص : 30

[2] – این کلام ریشه روایی دارد که برای نمونه به  یکی از روایات اشاره می شود.

مستدرک الوسائل ج : 9 ص : 55

الصَّدُوقُ فِی الْأَمَالِی، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ [مُحَمَّدِ بْنِ ] الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنِ الْمُغِیرَةِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بَکْرِ بْنِ خُنَیْسٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الشَّامِیِّ عَنْ نَوْفٍ الْبِکَالِیِّ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی حَدِیثٍ أَنَّهُ قَالَ لَهُ یَا نَوْفُ ارْحَمْ تُرْحَمْ

 

 

شرح دعای روز نهم ماه مبارک رمضان| جواد محدثی

أَللّهُمَّ اجْعَلْ لى فیهِ نَصیباً مِنْ رَحْمَتِکَ الْواسِعَةِ وَ اهْـدِنى فـیهِ لِبَراهیـنِکَ السّـاطِـعَةِ وَ خُذْ بِناصِیَتى اِلى مَرْضاتِکَ الْجامِعَةِ بِمَحَبَّـتِکَ یا أَمَـلَ الْمُشْـتاقینَ.

 

فرازهای این دعا عبارت است از:

 

در کمین «فرصت»ها

 

فرصت ها همچون ابر، گذرانند

 

حیات برهانى

 

بنده اى تسلیم و خاضع

 

در کمین «فرصت»ها

هست حق را نفحاتى دلجوى

که کند سوى بشر، گه گه روى

بوَد از نفحه حق در ایّام

ماه مهمانى حق، ماه صیام

رمضان ماه خداوند بود

ماه آزادى و پیوند بود

ماه عشق است و خلوص و ایمان

ماه وحى است و نزول قرآن

موسم ناله و نجوا باشد

ماه بیدارى دلها باشد

هرکه بیناتر و هشیارتر است

گوهر وقت، نگهدارتر است

فرصت از دست، گریزان باشد

راه، چون برق، شتابان باشد

سایه ابر بود فرصت ها

سایه باقى نبود، در یک جا[1]

 

فرصت ها همچون ابر، گذرانند.

رحمت حق، همیشه به سوى بندگان جارى است. امّا گاهى لحظه هاى نورانى و شفاف و سراسر برکت و رحمت، وجود دارد. فرصت هایى گرانبها پیش مى آید که از «لحظات اللّه » است، روزهایى مغتنم، که از «ایّام اللّه » است. هشیارى و بیدارى لازم است تا از آنها بهره جست.

رمضان، یکى از این فرصت هاست.

در حدیث قدسى است:

«آگاه باشید که در ایّام روزگارتان، خدا را نفحه ها و لحظه هایى مبارک است، آگاه باشید، در کمین و متعرّض آن لحظه ها باشید…»[2]

مبادا که رمضان بگذرد و انسان از رحمت گسترده خدایى بهره اى به دست نیاورد.

فیض، از مبدأ فیّاض الهى مى جوشد. قابلیّت و آمادگى باید تا در ما هم تجلّى یابد.

برکت ها و رحمت ها، از سوى پروردگار به سوى مردم و به طرف زمین «نازل» مى گردد. این ماییم که باید ظرف وجودى و ظرفیّت معنوى خویش را زیر آبشار ریزان فیض قرار دهیم.

«در چنین ماه، که از چشمه نور

آیه هایى روشن

جلوه هایى جانسوز

تا سحرگاه، فرو مى ریزد،

و سحرها همه نورانى و خوب

و نَفَس ها همه سوزان، همه گرم

واى بر من اگر از ریزش فیض

بهره هایى نبرم

ورنه افسانه سرد است و سراب

این همه شور و شرم»[3]

 

حیات برهانى

لحظات این ماه، همه نورانى است. همه لحظه ها، لحظه قدر است و ارزش آفرینى. حیات بشر، نیز باید با الهام از خرد و اندیشه، در سایه «آیات» و «بیّنات» و با الهام از «براهین ساطعة» و استدلالات روشن و تابنده، نورانى گردد.

زیستن بدون برهان عبث است و حیات غیر متّکى به منطق، پوچ است.

جهان، جهان منطق و برهان و نشانه است. عالم، سراسر آیه است، راهنماست. نظم شگفت حاکم بر جـهان، عجایب خلقت الهى، ابعاد پیچیده وجود انسان، اختلاف زبان ها، رنگها، قیافه ها، سرانگشتان، شب و روز و نور و ظلمت، مرگ و میر و پدیده حیات و مرگ، دریا و باران و موج و رویش گیاه و آمد و شد فصلها، همه نشانه قدرت الهى است.

قرآن همه این ها را «آیه» مى داند. نشانه و برهان بر وجود خدا و راهنماى ایمان است.

دیده، باید کور باشد تا نبیند. گوش، باید کر باشد تا نغمه جانبخش حیات را از ذرّه ذرّه عالم نشنود.

چه مى توان کرد؟ گاهى انسانها، چشم و گوش بسته مى شوند و دیده بصیرت را به روى این جهان مى بندند، آنگاه، حتى خورشید را هم دیدن نمى توانند و از دیدن آفتاب، کور مى شوند.

از خدا خواسته ایم تا ما را به سوى این برهان هاى روشن و تابناک، رهنمون گردد تا راه زندگى را با چراغ روشن برهان طى کنیم و مقصد را گم نکنیم.

 

بنده اى تسلیم و خاضع

انسان، درپناه «ولایت» زندگى مى کند. یا ولایت اللّه ، یا ولایت شیطان.

اگر انسان از مدار «حق» دور شود و از شعاع «ولایت اللّه » خارج گردد، وارد قلمرو ولایت و سیطره شیطان مى گردد. از جاذبه «خدا» اگر دور شویم، گرفتار «نفس» و «هوى» و «ابلیس» و «وسوسه شیطان» خواهیم شد. پس، باید «مسلمان» بود. یعنى «تسلیم حق» شد. دل به خدا سپرد، عنان اختیار در کف اراده و خواسته او قرار داد، پیشانى نیاز در آستان او بر خاک سایید، رضاى او را در نظر داشت، براى او کار کرد، عبد خالص او بود و اطاعت از فرمانش کرد.

از خدا خواسته ایم که پیشانى ما را ـ که رمز خضوع و تسلیم است ـ برگیرد و به سوى موجبات رضاى خویش بکشد.

او، خودش ولىّ ما باشد و خودش به ما راه نشان بدهد.

او که به بندگان، محبت دارد، آفریده هاى خود را دوست دارد، ساکن خانه دلهاى مشتاقان است، آرزومندان، محبّت او را سرمایه حیات مى کنند و عشقش را، رهتوشه حرکت در مسیر رسیدن به «لقاءاللّه » مى سازند. مى خواهیم که ما را به بندگى بپذیرد و توفیق عبودیّت، عنایت کند.

پی نوشت:

[1] ـ بهجتى شفق سرود سحر، ص 135.

[2] ـ اِنّ للّه فى ایّام دَهرِکم نَفحاتٌ، اَلا فترصّدوالها

بحارالانوار، ج 74 ص 166.

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ