همرزم شهید زین الدین می گوید: مهدی چند روز پیش بچهدار شده بود. دم سنگر که دیدمش، لبه پاکت نامه از جیب کنار شلوارش زده بود بیرون. گفتم: هان، آقا مهدی خبری رسیده؟ چشمهایش برق زد.
به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس: مهدی اهل وفا بود. امکان نداشت قولی بدهد یا مسئولیتی را بپذیرد اما لحظه ای به آن وفادار نباشد. چه آن وقت که پای تعهدش به این انقلاب ماند و از رفتن به فرانسه صرف نظر کرد و چه وقتی که به پدرش قول داد مغازه کتابفروشیاش را تعطیل نکند و به خاطر همین موضوع از رفتن به دانشگاه صرف نظر کرد. حالا که مهدی زین الدین شده بود فرمانده لشکر و جان تعدادی از جوانان این ملت به تصمیم و عملکردش در جنگ ارتباط داشت، تعهدش خیلی بیشتر از قبل شده بود به همین خاطر از عزیزترین چیزهایش میگذشت. یکی از همرزمانش خاطرهای را از او اینطور روایت میکند:
چند روز پیش بچهدار شده بود. دم سنگر که دیدمش، لبه پاکت نامه از جیب کنار شلوارش زده بود بیرون. گفتم: هان، آقا مهدی خبری رسیده؟ چشمهایش برق زد و گفت: «خبر که... راستش عکسش رو فرستادن.»
خیلی دوست داشتم عکس بچهاش را ببینم. با عجله گفتم: خب بده، ببینم.
گفت: خودم هنوز ندیدمش. خورد توی ذوقم. قیافهام را که دید، گفت: راستش میترسم؛ میترسم توی این بحبوحه عملیات، اگه عکسش رو ببینم، محبت پدر و فرزندی کار دستم بده و حواسم بره پیشش. نگاهش کردم. چه میتوانستم بگویم؟ گفتم: خیلی خب، پس باشه هر وقت خودت دیدی، من هم میبینم.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
ثواب اطعام در روز غدیر
عید قربان
روز عَرَفَه
ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س)
14 و 15 خرداد
امام محمد باقر (ع)
شهادت امام جواد
ماه ذی الحجه الحرام و ازدواح حضرت زهرا و علی عیلهم السلام
کتاب «گناهان و محرمات در اسلام» به چاپ ششم رسید
مهدویت؛ حلقه? اتصال شیعه و سنی/ روایات و باورهای مشترک درباره? م
[عناوین آرشیوشده]